کد مطلب:317019 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:344

آخرین سرباز
طبق نقل های مؤثق آخرین سربازی كه قبل از سیدالشهداء علیه السلام به شهادت رسیده است اولین پهلوان، قهرمان قهرمانان، علمدار كربلا حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بوده است. حكمت این امر این است كه حضرت حسین علیه السلام، عباس علیه السلام را به خاطر توان، اهمیت و شجاعتش، تا آخرین لحظات برای خودش و سپاهش نگه داشته است.

شاهد ما جمله ای است كه حضرت حسین علیه السلام هنگام شهادت



[ صفحه 67]



حضرت عباس به زبان آورده و می فرمایند: «الان انكسر ظهری و قلت حیلتی» «هم اكنون پشتم شكست و چاره ام كم شد». از این عبارت به روشنی پیدا است كه حضرت عباس علیه السلام پشت و پناه و تكیه گاه برادر خود امام حسین علیه السلام بوده است و تنها راه چاره و آخرین امید حضرت سیدالشهداء علیه السلام به حساب می آمده است. و این هم خود نشان دیگر از نشانه های بارز شجاعت، اهمیت، تدبیر، ادب، جوانمردی، پایمردی، وفاداری، ایمان، صلابت، هیبت، ابهت، جنگ آوری و دلاورمردی حضرت عباس علیه السلام فرزند رشید علی علیه السلام و ام البنین علیهاالسلام می باشد.

مؤلف محترم كتاب «بر امام حسن و امام حسین علیهماالسلام» چه گذشت؟ در صفحه ی 206 به بعد، جریان فرات و شهادت آخرین سرباز را این گونه شرح می دهد:

«آخرین كسانی كه پرچم مبارزه را بر دوش كشیدند، برادران امام حسین علیه السلام بودند و سرانجام از آنان فقط حضرت عباس علیه السلام باقی ماند. او مردی بلند قامت و زیبا بود، به گونه ای كه چون سوار بر اسب می شد، دو پایش به زمین می رسید. كنیه ی وی ابوالفضل و القابش سقا و قمر بنی هاشم بود و خود پرچمدار پیكار كربلا به شما می رفت. قمر بنی هاشم علیه السلام اسوه شجاعت و اسطوره ی حمله و پیكار بود و مهابت و بی باكی از سیمایش آشكار. قمر بنی هاشم علیه السلام هنگامی كه فریاد نوباوگان حرم را كه از عطش ناله می زدند، شنید و دید كه «مركز امامت» در میان دریای دشمن تنها مانده، در اینجا بود كه پرچمدار



[ صفحه 68]



كربلا دیگر طاقت از كفش بیرون رفت و چون شیری ژیان، به پیش تاخت و در مقابل امام حسین علیه السلام قرار گرفت و از حضرتش اذن نمود. سیدالشهداء علیه السلام وقتی قمر بنی هاشم علیه السلام را دید، كه آهنگ پرواز به كوی شهادت دارد، به او اذن داد و آنگاه به او فرمود: أنت صاحب لوائی! و لكن اطلب لهؤلاء الأطفال قلیلا من الماء. تو پرچمدار من هستی، لیكن برای این كودكان اندكی آب فراهم آور. حضرت عباس علیه السلام به سوی آن قوم نابكار رفت. در حالی كه مشك را در دست و سوار بر اسب بود، عازم فرات شد و از آن سپاه انبوه هیچ بیمی به دل راه نداد. جمع محافظان آب را از هم گسست و قدم به شریعه نهاد و همین كه سردی آب را حس نمود، عطش امام حسین علیه السلام را در نظر آورد، بر خود واجب دید كه آب را از كف دستش بریزد. از این رو مشك را پر از آب نمود و سعی كرد، هر چه زودتر آن را به لبان تشنه ی اطفال جگر سوخته برساند. اما دشمن، كه چنین دید به او هجوم برده و راه را بر او بستند. اما وی، با ضربات شمشیر، آنان را از مسیر خود دور ساخته و پراكنده می كرد.

در آن میان یزید بن رقا جهنی به كمك حكیم بن طفیل سنبسی در كمین ابوالفضل علیه السلام نشست و ناگاه حمله كرد و دست راست حضرتش را قطع نمود. ابوالفضل علیه السلام شمشیر را به دست چپ گرفت و با دشمن به نبرد پرداخت و فرمود:

و الله ان قطعتموا یمینی

انی احامی ابدا عن دینی

و عن امام صادق الیقین

نجل النبی الطاهر الامین



[ صفحه 69]



به خدا قسم، اگر دست راستم را قطع نمودید، باز از پای نمی نشینم و از دینم دفاع می كنم و نیز از امامی كه، به راستی به یقین رسیده است و از نوه ی پیامبر پاك امین، حمایت خواهم كرد... و به هر حال حضرت عباس علیه السلام آنقدر مبارزه كرد تا به شهادت رسید.